نازنین جونمنازنین جونم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

نازنین جونم

شاد باشی

عزیزتر از نفسم .....   این روزهای پایانی شهریور جشنهای زیادی داریم . هفته قبل جشن حنابندان و عروسی یاسر پسر عمه مامان بود که به تو خیلی خوش گذشت چون محوطه برای بازی کردنت در باغ تالار باز بود وکلی با فاطمه دایی بازی کردی و عکس انداختی .... دو روز بعد هم تولد نگین بود و اونجا هم کلی نانای کردی و با بچه ها عکس گرفتی ... امشب هم مخواهیم بریم حنابندان علی  پسر خاله زهره که انشاالله خوش میگذره .... خلاصه مامان جشن بعدی هم به سلامتی دو روز دیگه عروسی ناصر پسر دایی بابا هستش  و همینطور ادامه دارد .....  دختر گلم ...       نازنین زندگی من الهی همیشه شاد باشی ....   &...
16 شهريور 1391

فرشته ی نگهبان زندگیت

دخترم ....       دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت   پدرته    دختر که باشی  میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا اغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری    و   بعدش دیگه از  هیچی نترسی  دستای مهربون و گرم پدرته دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی چه کنارت باشه یا نباشه     قویترین   فرشته ی نگهبان  زندگیت   پدرته       ...
16 شهريور 1391

خواب رویایی

  خدا   آغوش گرم بابایی رو ازت    نگیره و دعای پدر همیشه همراهت باشه .... اوست که زیباترین عشق دنیا را در کنارش بدست می اوری ....       ...
16 شهريور 1391

یک خواب رویایی دیگر

این باباجون در همه حال عشقشو نثار  تو داداشیا میکنه برای ارامش دادان به تو خودش هم ارام گرفته و هردو عاشقانه به خواب زیبایی رفتید.... از خدا میخوام همیشه سلامت باشه وما از وجودش بهترین لحظات رو داشته باشیم  ....پدر جان همیشه همراهمان باش ....           ...
16 شهريور 1391

عروسک نازم

ورودت به زندگیمون طراوت خاصی داده به خصوص بابایی یه عشق و امید تازه ای رو حس میکنه ... زنگ صدات تکون خاصی به بابات میده .... هنوز صدات نیومده بابایی میگه جانم ..... به محض اینکه درخواستی داشته باشی یا به داداشیا اعتراضی بکنی سریع بابایی رو صدا میکنی ومیگی بابایی بابایی .....           این روزها هم که پات توی گچه یه کمی بی حوصله شدی و ما همش دست به فرمانتیم که برات مشکلی پیش نیاد ... چند روز پیش بابا برات یه عروسک خرید وتو خیلی خوشحال شدی ومرتب با عروسک جدیدت بازی میکنی .   یاد گرفتی رختخوابت رو پهن میکنی و نی نی تو لالا میکنی ....     لباستو ...
16 شهريور 1391

امانت الهی

دخترم     امانت الهی است که وقتی در دستانم باشد احساس آرامش می کنم     و به خود می گویم خدایی که مرا لایق مادر شدن وامانت داری در مقابل این کودک پاک قرار داده باید مراقب باشم تا   در تربیت و پرورش این امانت الهی کوتاهی نکنم ....                  آن هم امانتی که خدا به ما سپرده است .... از خدا میخواهم که در این مسئو لیت ناظر بر اعمالم باشد و نگذارد در این دنیای پر از زرق وبرق گم شوم  و از وظیفه ام غافل شوم.... فقط این را میدانم  خوشبختم ... خوشبختی زیر پوست من است .... ورود بهونه ی قشنگم  و...
12 شهريور 1391

لحظات ناب

دردونه زیبای من     به خاطر بودن تو در زندگی من حسی به من  داده ای که وصف آن  ممکن نیست به خاطر روح لطیف وپاکت واز وجود تو من به تمام  زیباییها و حس های قشنگ مادرانه رسیدم ....          از وجود توفرشته الهیست که معنی اشک ولبخند و  انتظار را فهمیدم  قلب مامانی تو با لبخندت بهترین لحظات ناب را به من هدیه میکنی و من تمام وجودم را نثارت می کنم....   ...
8 شهريور 1391

کوتاه کردن گچ پا

امروز با بابایی بردیمت  متخصص ارتوپدی و دوباره عکس پاتو نشون دادایم . ودکتر گفت میتونید مقداری از بالای گچ پاشو باز کنید . وقتی داشتند گچ پاتو میبریدند انقدر جیغ زدی و گریه گریه کردی که رنگ از صورت بابات پریده بود و من هم لرزه به جونم افتاده بود وغرق بوسه کردمت و می گفتم مامان باز  ولی تو میترسیدی   ....     لحظات سختی به ما می گذرد و با اینکه روز های تعطیلی حامد وحمید رضا هست ولی نمی تونیم  هیچ برنامه ای داشته باشیم ... مادرجونم دوست داره بریم خونشون ولی من اصلا توان بیرون رفتن را ندارم .....کاش  زودتر خوب میشدی .... خدا نکنه هیچ بچه ای مریض بشه یا مشکلی براش پیش بیاد ..... &nb...
7 شهريور 1391